تنهاییهام منو احاطه کردن
اَ صُب تا شب منو کلافه کردن
نعره زدم میخوام که زن بگیرم
شستشونو بهم حواله کردن
چرند و پرند
گمان نکنم تا به حال پیش آمده باشد که دو سه ماه چیزی در اینجا ننوشته باشم. این فاصله افتادن بین آخرین نوشته و اینیکی، طبیعی نیست. البته در این مدت کجای دنیا طبیعی بوده که اینیکی باشد. ماجرا کم پیش نیامده این مدت، و راستش را بخواهید در این چند ماه چیزی از خودم در هیچ جایی ننوشتم و خودم را خالی نکردم. کلی حرف برای گفتن دارم و کلی حرف برای نگفتن. هرچند همه حرفها که گفتنی نیست. از دنیای این روزها بنویسم که همرنگ تنپوشم شده یا از این چیزی که از روزی که آمده دنیا را به هم ریخته و یا از دنیای تنهایی؟ راستی ما چقدر تنهاییم. داشتم فکر میکردم که تکنولوژی کلی پیشرفت کرد و تلفن همراه اختراع شد و صد تا برنامه و نرمافزار درآمد که ما را از تنهایی نجات بدهد اما واقعا همهشان ریدهاند. توی هرکدام از این برنامهها که میروی، شکل و ظاهرشان کلی با هم فرق دارند، اما یک نقطه مشترک دارند و آن هم اینکه خیلیها تنها هستند و دنبال کسی میگردند که در این بلبشوی دنیای کوفتی دستش را بگیرند و کنار هم خوش باشند. واقعا اینقدر سخت است پیدا کردن کسی که بشود دوستش داشت؟
فاصله کم داشتیم، این آشغال لعنتی هم پیداش شد و ما را بیشتر از همیشه از همدیگر دور کرد.
پینوشت: معمولا از اینجور حرفها در اینجا نمینویسم، اما شد دیگر. وقتی حرف زیاد داشته باشی، یا سکوت میکنی یا دری وری میگویی. من دو سه ماهی سکوت کردم و حالا وقتش بود کمی دری وری بگویم!
رپبازی: حس شاعرانه ندارم اصلا، یک از خودم دو از این آدما خستهم
روزنوشت