Smiley face
 بیا ننویسیم روی خاک رو درخت رو هیچ‌جا


همان‌طور که می‌دانید دنیا به سمت یک اِف بزرگ می‌رود و من هم همراهی‌اش می‌کنم. و خب وقتی دنیا با همه عظمت مسخره‌اش دارد به چنین مقصد درخشانی می‌رود من که دوپاره استخوان هستم و از بیست سال پیش تا الآن به شکل چوب کبریت بوده‌ و تغییری نکرده‌ام، چطور می‌توانم مسیری متفاوت و مقصد گل و بلبلی داشته باشم. در حال حاضر سخت‌ترین روزها را از سر می‌گذرانم و هیچ برنامه‌ای هم ندارم. به قول همان دخترک مو بلوند، برنامه که هیچ من حتی برنا هم ندارم. البته تا همین یک‌ سال پیش چه ایده‌ها و هدف‌هایی که نداشتم. خوب شد روی هیچ کاغذی ننوشتمشان، چون اگر حالا سری به آن کاغذ می‌زدم همین یک اپسیلون امید ته دلم هم خالی می‌شد. الآن دست‌کم بعضی از آن هدف‌ها یادم رفته و خیال می‌کنم زیادی هم در باتلاق فرو نرفته‌ام.

خلاصه که وجه منفی و نیمه خالی تا دلتان بخواهد داریم. نیمه پُر؟ نیمه پُر لیوان این است که فعلا زنده‌ام و دارم این چرندیات را می‌نویسم. یک زمانی بود که می‌گفتم هر متنی را نباید در وبلاگ بگذارم، اما دیگر آنقدر رد داده‌ام که همین‌طور مثل اسب تایپ می‌کنم (یعنی به سرعت اسب –توضیح برای مدافعان حقوق حیوان‌ها) و هرچه از دهنم درمی‌آید را می‌نویسم و برایم مهم هم نیست این دری وری‌ها را منتشر کنم. خیال می‌کنم اصلا مشکل من همین بود که خیال می‌کردم همه‌چیز خیلی باید دقیق و تمیز باشد. یا زیادی خودم را در چهارچوب می‌گذاشتم. حماقت بود واقعا. سالی دو سه نفر اینجا را می‌خوانند و چه اهمیتی دارد که چه حرف چرندی بنویسی. آخر توِ الاغ (جیگرم جیگرم جیگرم –توضیح برای م.ح.ح) را چه کسی می‌شناسد که نگران ذهنیت و تصویر بقیه از خودت هستی؟ پیش خودم می‌گفتم نباید مسائل شخصی‌ام را بنویسم. آه چقدر فیلسوفانه! حالا ببین که این روزها اتفاقا همان مسائل شخصی خریدار دارد و مرکز توجه شده و ملت از همین چیزها پول درمی‌آورند. یعنی می‌خواهم بگویم ببینید شماها دیگر چه‌قدر فقر مطلب و سایت دارید که می‌آیید اینجا را می‌خوانید. جدا دارید به خودتان ظلم می‌کنید. حالا شاید بگویید پس چرا خودت داری وقت می‌گذاری؛ خب فرق من و شما این است که من صبح تا شب در حال لگد زدن به ماتحت گربه هستم (کنایه از هیچ کاری نکردن –توضیح برای م.ح.ح) و در واقع همین چرندیاتی که می‌نویسم کار مفیدم محسوب می‌شود.

می‌خواستم از افسردگی پس از سی سالگی هم بنویسم که دیدم دیگر زیادی اطلاعات از خودم می‌دهم. این‌یکی را بگذارید برای دفعه بعد. فعلا بروید کاج جینگول پینگولی بگذارید کنج اتاقتان و خودتان را شبیه بابانوئل کنید و خویش‌انداز بگیرید. قربان آن نگاه بین‌المللی‌تان.

شعرمرتبط: غم بسه غصه بسه/ چون دیگه کریسمسه

روزنوشت

نوشته شده توسط فرید دانش‌فر در ۱۳۹۹/۱۰/۰۶ |
درباره وبلاگ
این آدم دو پا من هستم. هرچه در اینجا می‌خوانید حاصل قلم نصف و نیمه‌ام است. ضمن این‌که همه نوشته‌ها یک خیالپردازی هستند و بس. بخش «گفت‌وگو» هم که تکلیفش معلوم است.
منوی اصلی
صفحه اول
شناسنامه
نامه برقی
بایگانی
تیترهای وبلاگ
بایگانی
مهر ۱۴۰۴
تیر ۱۴۰۴
فروردین ۱۴۰۴
اسفند ۱۴۰۳
دی ۱۴۰۳
آذر ۱۴۰۳
آرشيو
دسته‌بندی موضوعی
روزنوشت
داستان کوتاه
داستانک
شعر
تک‌گویی
نوشته‌های پراکنده
چرند و پرند
من و اژدر
رادیو آدم‌ها
گفت‌وگو
مینیمال
برچسب‌ها
تنهایی (3)
عاشق (2)
فاخته جان (2)
پیوندها
سایت دانای کل
 سایت چلچراغ
 پادکست رادیوچل
 کافه چای کوفسکی
 یعقوب کذاب
 Khers
 نیکولا
 یک دختر ترشیده
 کافه کافکا
 یک گلوله برای ژنرال
 یک تماس بی پاسخ
 




Powered By
BLOGFA.COM
...