Smiley face
 دلت نخواد


هوا گرم است و این لباس‌هایی که ما مسافرها می‌پوشیم، هوا را برای‌مان گرم‌تر می‌کند. یک نوشیدنی آلوورا می‌خرم و به طرف خانه برمی‌گردم. از پله‌های عابر پیاده که پایین می‌آیم، بطری خالی را توی سطل زباله می‌اندازم. مردی که مسئول ایستگاه بی.‌آر.تی است و احتمالن پایین آمدن من را از پله‌ها با آن بطری در دست نگاه می‌کرده، می‌خندد و در همان حالت می‌پرسد: «ترش بود یا شیرین!؟». حس می‌کنم توی آن گرما دلش از آن نوشیدنی‌ها خواسته. می‌خندم و می‌گویم: «فعلن تلخه!»


رپ‌بازی: می‌خوام برگردم هرچی سریع‌تر توی تخت.


روزنوشت

نوشته شده توسط فرید دانش‌فر در ۱۳۹۴/۰۵/۱۵ |
 ما اینجاییم


نوشتن از محیطی که در آن هستم شاید برای خیلی‌ها تکراری باشد، حتا برای دخترها! آنقدر از اینطرف و آنطرف شنیده‌اند که همه را از بر شده‌اند. از طرفی، به نظرم اتفاق‌های آنجا لحظه‌ای است؛ یعنی در آن لحظه و در یک آن، همه‌چیز یک‌دفعه رنگ می‌گیرد و خنده و شوخی جای هرچه تلخی و دوری و دلتنگی است، می‌گیرد. و تعریف کردن این خاطره و اتفاق، آن هم به شکل مکتوب، چیز دندانگیری نمی‌شود؛ دست‌کم من اینطور فکر می‌کنم. راستی من چرا اینطوری می‌نویسم!؟ حس می‌کنم یک چیزی توی گلویم یا قلمم گیر کرده؛ چیزی شبیه عصا! دارم سعی می‌کنم آلزایمر نگیرم، بنویسم، فیلم ببینم و خسته نباشم.

حالا یک شگفتانه برای‌تان دارم. یعنی مسخره‌تر از این کلمه شگفتانه خودش است. بگذریم. لابد همه‌تان می‌دانید که یکی از مهم‌ترین سرگرمی‌های مسافرهای شبیه من، نوشتن یادگاری روی هر چیزی است که دم دست باشد و بشود رویش نوشت. یک شب که آنجا بودم و غیر از من فقط چند نفر دیگر بودند، رفتم روی چند تخت دراز کشیدم و بعضی از جمله‌هایی که آنجا بود را برای خودم یادداشت کردم. بعضی از این جمله‌ها عجیب هستند و بعضی غریب. و البته اگر این‌ها را در آن حال و هوا بخوانید، طعم و مزه‌ای دیگری دارد و گاهی به سادگی نمی‌شود از آن رد شد. چند تایی از آن جمله‌ها را اینجا می‌نویسم.

- غصه نخور، خیلی زود می‌گذره، اولش سخته.

- رسیدن خوشبختی بدون بدبختی مضحک است.

- عاقبت فرار از مدرسه.

- به هیچکس رو ندین.

- فردا روز پدر است و ما اینجاییم.

 

رپ‌بازی: که هر کدوم واسه خودشون داستانا دارن.


روزنوشت

نوشته شده توسط فرید دانش‌فر در ۱۳۹۴/۰۵/۱۰ |
درباره وبلاگ
این آدم دو پا من هستم. هرچه در اینجا می‌خوانید حاصل قلم نصف و نیمه‌ام است. ضمن این‌که همه نوشته‌ها یک خیالپردازی هستند و بس. بخش «گفت‌وگو» هم که تکلیفش معلوم است.
منوی اصلی
صفحه اول
شناسنامه
نامه برقی
بایگانی
تیترهای وبلاگ
بایگانی
مهر ۱۴۰۴
تیر ۱۴۰۴
فروردین ۱۴۰۴
اسفند ۱۴۰۳
دی ۱۴۰۳
آذر ۱۴۰۳
آرشيو
دسته‌بندی موضوعی
روزنوشت
داستان کوتاه
داستانک
شعر
تک‌گویی
نوشته‌های پراکنده
چرند و پرند
من و اژدر
رادیو آدم‌ها
گفت‌وگو
مینیمال
برچسب‌ها
تنهایی (3)
عاشق (2)
فاخته جان (2)
پیوندها
سایت دانای کل
 سایت چلچراغ
 پادکست رادیوچل
 کافه چای کوفسکی
 یعقوب کذاب
 Khers
 نیکولا
 یک دختر ترشیده
 کافه کافکا
 یک گلوله برای ژنرال
 یک تماس بی پاسخ
 




Powered By
BLOGFA.COM
...