هر کاری را باید درست انجام داد؛ فرقی هم ندارد کار سادهای باشد یا پیچیده، کوچک باشد یا بزرگ. چه وقتی قرار است قله اورست را فتح کنید و چه وقتی میخواهید به بانکی دستبرد بزنید، باید بلد باشید چطور به درستی انجامش دهید. بعضیها حتی فحش دادن و توهین کردن هم بلد نیستند؛ نمیدانند وقتی از رفیقشان ناراحت شدهاند چطور باید خودشان را خالی کنند یا اصلا چه فحشی باید بدهند. مثلا خاطرتان باشد به کسی که سالهای سال است دروغ نگفته و با همه روراست بوده، هیچوقت نگویید دروغگو؛ میتوانید بهش بگویید عوضی، کثافت، بیشعور و یا حتی فحشهای کدار و کشدار بدهید. وقتی به او میگویید دروغگو، دارید نسبتی را به او میدهید که برای مدت بیست یا سی سال از آن فرار کرده؛ قید نفع مالی را زده، خودش تبدیل به آدم بَده ماجراهای مختلفی شده، موقعیتهای کاری را از دست داده و نتوانسته خیلی از رابطهها را داشته باشد، اما دروغ نگفته است. برای چنین آدمی هیچ فحشی در عالم بدتر، زشتتر و زنندهتر از «دروغگو» نیست.
این نمونه را همینطور بسط دهید. به کسی که چند سال کنارتان مانده و میدانید فقط شما را دارد، نگویید خیانتکار، به کسی که فقط خواسته است شما را کنارش داشته باشد نگویید سوءاستفادهگر، به کسی که به اندازه داشتههایش برایتان خرج کرده، نگویید خسیس، به کسی که چند سال است کنارتان مانده، نگویید بیمعرفت. این کلمهها در ظاهر بار منفی کمی دارند، اما شنیدنش برای کسی که تمام عمر در هر شرایطی سعی کرده تا از این خصلت دور بماند، عمیق، تلخ و دردناک است. فحش دادن را بلد باشید.
روزنوشت