Smiley face
 کمی آهسته‌تر قدم بزن

این بار که خواستی از روی پل عابر پیاده رد شوی، گام‌هایت را کمی کوتاه‌تر بردار. شاید یک نفر که شش ماه است تو را ندیده و هیچ نشانی هم از تو ندارد، آنطرف پل چهره‌ات را دیده و با ذوق و شوق فراوان -مثل یک سگ وفادار که برایش چوب پرت کرده‌ای- دارد به سمت تو می‌دود. فکرش را بکن چه حالی می‌شود وقتی که می‌رسد به طرف دیگر پل، تو را ببیند که سوار تاکسی شده‌ای و داری از او دور می‌شوی. آن‌وقت تنها چیزی که نصیبش می‌شود، دودی است که چند لحظه پیش از اگزوز ماشین بیرون آمده و حالا جلوی چشم‌هایش را گرفته. تازه یک دقیقه هم باید مثل مجسمه آنجا بایستد تا شاید باورش شود که تو رفتی. بعد هم همان‌طور که دارد به طرف خانه‌اش می‌رود، مثل احمق‌ها مدام برگردد و پشت سرش را نگاه کند؛ انگار که منتظر است یکدفعه تو آنجا ظاهر شوی و به او لبخند بزنی.

این بار کمی آهسته‌تر قدم بزن، که یک نفر مثل احمق‌ها مدام پشت سرش را نگاه نکند.


نوشته‌های پراکنده

نوشته شده توسط فرید دانش‌فر در ۱۳۹۱/۰۸/۰۴ |
درباره وبلاگ
این آدم دو پا من هستم. هرچه در اینجا می‌خوانید حاصل قلم نصف و نیمه‌ام است. ضمن این‌که همه نوشته‌ها یک خیالپردازی هستند و بس. بخش «گفت‌وگو» هم که تکلیفش معلوم است.
منوی اصلی
صفحه اول
شناسنامه
نامه برقی
بایگانی
تیترهای وبلاگ
بایگانی
مهر ۱۴۰۴
تیر ۱۴۰۴
فروردین ۱۴۰۴
اسفند ۱۴۰۳
دی ۱۴۰۳
آذر ۱۴۰۳
آرشيو
دسته‌بندی موضوعی
روزنوشت
داستان کوتاه
داستانک
شعر
تک‌گویی
نوشته‌های پراکنده
چرند و پرند
من و اژدر
رادیو آدم‌ها
گفت‌وگو
مینیمال
پیوندها
سایت دانای کل
 سایت چلچراغ
 پادکست رادیوچل
 کافه چای کوفسکی
 یعقوب کذاب
 Khers
 نیکولا
 یک دختر ترشیده
 کافه کافکا
 یک گلوله برای ژنرال
 یک تماس بی پاسخ
 




Powered By
BLOGFA.COM
...